سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خوش آمدید


یاد دارم در غروبی سرد سرد...می گذشت از کوچه ما دوره گرد

داد میزد کهنه قالی میخرم ...دسته دوم جنس عالی میخرم

کاسه و ظرف سفالی میخرم ...گر نداری کوزه خالی میخرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست...عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است نان در سفره نیست...ای خدا شکرت ولی این زندگیست

بوی نان تازه هوشش برده بود...اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون پرید... گفت آقا سفره خالی میخری؟؟؟


نوشته شده در جمعه 90/4/24ساعت 7:52 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت