سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خوش آمدید

یکی در خیابان سگی تشنه یافت

برش داشت و سوی خانه شتافت

به آن ماده سگ داد آب و غذا

کنار بخاری ورا داد جا

چو آلوده رو دید و ژولیده موش

به حمّام بردش، سپس زیر دوش!

چو با لیف و صابون بشستش تمیز

به مویش گلِ سر زد و عطر نیز

چو این کارها ‌ساعتی کار برد

سگ خوشگلش  را به بازار برد

مپندار در عالم خیر و شر،

نکوکاری ما  ندارد  ثمر

چو با سگ چنان کردآن نیکمرد

تو بنگر قضا در برابر چه  کرد

به ناگه یکی بچه ی مایه‌دار

بیامد به یک بنز مشکی سوار

سگ ناز با یک-دوتا هاپ-هاپ

سریعاً بدزدید از آن بچه، قاپ!

چو دید آن سگ و گشت خواهان او

بگفتا:فروشیست آیا عمو؟!

بگفتا: بله،چون شمایی دو چوق!

خریدار زد از سر شوق بوق!

چو بعدش تقاضای  تخفیف کرد

فروشنده از جنس تعریف کرد!

که:«کس سگ ندیده‌ست اینسان شکیل

به جان تو، «ژِرمَن شِپِرد»ِ اصیل!

چه گویم برایت ز اخلاق او

ز جانبخشیِ نغمه ی  واق او(!)

ز بهر سگی خوب، کن تاز و تگ

بزن سگ‌دو از صبح تا بوق سگ -

اگر بهتر از این بیابی سراغ

خودم می‌کنم بهر تو:واق-واق!»

دهان خریدار را چونکه دوخت

در آخر یک و نهصد آن را فروخت!

هر آنکس که نیکی کند در  جهان

بسی خیر بیند از آن بی‌گمان!


نوشته شده در پنج شنبه 93/6/27ساعت 12:44 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت