سفارش تبلیغ
صبا ویژن



پدرم گفت اداری نشوید...اسب وابسته به گاری نشوید

درادارات کسی کس نشود...تا که وابسته به ناکس نشود

شد فراموش  چو حرف پدرم...تا بنا گوش کله رفت به سرم

کارمندی  چو مرا شد پیشه...تیشه عمر زدم بر ریشه

سوختم،شعله شدم،دود شدم...بعد خاکستر و نابود شدم

پسرم حرف پدررا بشنو...تو به راهی که پدر رفت نرو!!!  


نوشته شده در جمعه 90/4/24ساعت 7:52 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

 

معلم پای تخته داد می زد

صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زیرپوششی از گرد پنهان بود

ولی آخر کلاسیها لواشک بین هم تقسیم  می کردند

یکی در گوشه ای دیگر «جوانان» را ورق  می زد

دلم می سوخت ، دلم می سوخت به حال آنکه بیخود «های و هو» می کرد

وبا آن شور بی پایان تساویهای جبری را نشان می داد

وبا خطی کمی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک و غمگین بود ،

تساوی را چنین بنوشت:

یک با یک برابر هست  

از میان جمع شاگردان یکی برخاست

همیشه یک نفر باید به پا خیزد

به آرامی سخن سر داد ،

این تساوی اشتباهی فاحش ومحض است

نگاه بچه ها ناگه به یک سو خیره شد با بهت

معلم مات برجا ماند

و او پرسید اگر یک فرد انسان واحد یک بود؟...

سکوت موحشی بود و سوالی سخت

معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود

و او با پوزخندی گفت:

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

نان و مال مفت خواران از کجا آماده می گردید؟

اگر یک فرد انسان واحد یک بود، پس چه کس دیوارچینها رابنا می کرد

یک اگر با یک برابر بود این تساوی زیرو رو می شد

یک اگر با یک برابر بود کسی که پول وثروت داشت بالا بود؟

کسی که دست پاک و فاقد زر داشت پایین بود؟

اگر یک فرد انسان واحد یک بود، پس که ، پشتش زیر بار فقر خم می شد؟

یا که، زیر ضربت شلاق له می گشت؟

یک اگر با یک برابربود ، آنکه صورت ،نقره گون چون قرص مه می داشت بالا بود؟

آن سیه چرده که هم از درد می نالید پایین بود؟

اگر یک فردانسان واحد یک بود پس چه کس آزادگان را درقفس می کرد؟

معلم ناله آسا گفت: بچه ها در جزوه های خویش بنویسید !

که در روی زمین دیریست یک با یک برابرنیست!


نوشته شده در دوشنبه 90/4/20ساعت 7:8 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

یه روز یکی میره دیوونه خونه  از یه دیوونه میپرسه چرا دیوونه شدی؟   

میگه من یه زن گرفتم که یه دختر 18ساله داشت . دخترِ زنم با بابام ازدواج کرد پس زنِ من مادر زنِ پدر شوهرش شد. دختر زنِ من پسری زایید که داداش من و نوه زنم بود پس نوه منم بود ، پس من پدر بزرگ داداشم بودم ، زن من پسری زایید که (در این صورت) زنِ پدرم ، خواهرِ ناتنیِ پسرعمویِ مادر بزرگش شد ، پس پسرم ، داداشِ مادربزرگش بود ومن خواهرزاده پسرم شدم وپسرم دایی من شد.

خلاصه سرت رو درد نیارم تو اگه جای من بودی خداییش دیوونه نمی شدی؟

 

 

من خودم نشستم و حسابی روی این نوشته فکر کردم و دیدم همه نسبت ها درسته.

 حالا اینو واسه شما نوشتم که:

 اولاً بخونید یه ذره بخندید.

دوماً اینکه اگه یه چند وقتی هست از مغزتون درست و حسابی کار نکشیدید (البته بلا نسبت اونایی که از مغزشون کار می کِشند) و احتمالاً یه لایه خاک روی اون نشسته ، بشینید و قشنگ روش فکر کنید و ببینید چه رابطه با حالیه.

اگر جایی سوتی پیدا کردید بگید درستش کنم.

جایزه پیدا کردن سوتی : یک بلیت رفت و برگشت به مترو.


نوشته شده در سه شنبه 90/4/14ساعت 2:11 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

 

 شهر ما شـهر کـثیفــی شده است

هرزه گی شغـل شریفی شده است

 این خلایــق ز خـــدا بی خبــرند

جانــورهای بــــه شکــل بشـرند

 شرح این حادثه زشـت است ولی...

شهر من شهر بهشت است ولــی...

 همه افــکار تــــباهـــی داریـــم

به خدا شــهــر سیـاهــــی داریم

 این خلایــق کـُـخ شــهـوت دارند

همه گـی عـقـده ی شـهرت دارند

ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 90/4/14ساعت 1:59 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

با توام ...تو که دنبال شوهر یا زن می گردی ...

که بعد بخوای مثل دوست پسرت یا دوست دخترت  باهاش رفتار کنی ...

و بعد کار به جایی بکشه که بخوای به هر قیمتی نگهش داری ...

و بعد از جدایی به همین بسنده کنی که با هم مثل دوتا دوست خوبین ...

 

چرا یه دوست خوب پیدا نمی کنی ...

که اگه دیدی و شناختیش ... دوست پسرت یا دوست دخترت  شه ...

و بعد اگه دیدی حاضری به هر قیمتی این رابطه رو نگه داری ...

اونوقت برین ازدواج کنین و همسرت شه ... ؟ هان ...؟! آخه چرا ... ؟!!

 

 

 

اگه راست میگی و ادعات میشه جواب بده


نوشته شده در سه شنبه 90/4/14ساعت 1:53 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

 

 

مـــــــــــــــــــــرگ........حقیقت روشن!همـــــــــــــــــه !مناسب برای همه سنین!وسیله ای برای دستیابی به حقیقت! آخرین مدل زندگی! آپدیت برای همیشه!با قابلیت پرواز به بی نهایت!بدون استفاده از ابزار می توانید به هر نقطه سرک بکشید!همه را دور می زنید طوری که با اینکه همیشه انلاین هستید بقیه فکر میکنن افلاین هستید!حتی دیدن کسانی که یه لحظه ارزوی دیدنشون را داشتی!هر چه میخوای فریاد بزن سرو صدا کن زری فال گوش هم صداتو نداره! دنیا بیا آمادمممممممممممممممممممممم!

 

چشمامو می بندم،    -منتظر مرگم

مرگ من بیا تااااااا....دیگه بر نگردم

ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 90/4/14ساعت 1:31 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

من فقط من هستم اما...... تو خدایی من گدایی و تو بالاتر از  شاهی و  هر باری که یاری و  کمک خواهی ز دست پر توان خواهیم تو بخشش داری بسیاری ؛ که بنده محدود به ان کاری  که هر کاری کنم راهی به جز زاری نمی بینم تو که یکتای یکتایی  و تو گاهی نه –همیشه- بهترین یاری  پناهگاهی...

پناه می برم به تو...

 

من...من نبودم تو مرا من کردی خدای من

تو...خدای من هستی که من جز تو کسی برای پرستیدن ندیدم  پس:

( شرم )...از روی (تو) دارم(من)

منی که نتوانستم عاشقی ام را نسبت به تو اثبات کنم

من ..نمی گویم من را مورد ازمایش قرار نده...این دنیا ازمایشگاه (تو) است...

 

 

دستان من-که تو به من نعمت دادی برای تومی لرزد...که ترس دارم از خاموشی دستانم که برای غیر تو بلرزد

 

خیال من که شکر گزار(تو ) بودن دارد به ارزویش برسان تا ناسپاسی نکند

 

نگاه من که هم به دنبال تو بود و هم دنبال غیر تو ..ان نگاهی که که دنبال غیر تو بود حلالش کن

 

زبان من اگر نتوانست بیش از این از (تو ) بگوید ببخش و اگر بد گفت لالش کن

 

لباس من اگه که بوی بد دست نا محرمان و نا اهلان گرفته لباسم را با صاحب لباس بسوزان که این کمترین جزای "من" است..چرا مجازاتم نمی کنی! تا کی این همه صبر "تو"....

 

راه من که گاهی تاریک شد و شدم گمراه تو...شاید هم روشن بود و به عمد زدم جاده خاکی...نگی چرا یا با کی رفتی جاده خاکی! پلاک زوج و فرد داره این راه تو...من تند میرم نمیبینم کی بگازم و کی صبر کنم تا فردا شه بشم پلاک روز تو...دلم میخواد  لحظه رسیدن به تو را تو گوشم یواشکی برسونی  تقلبی..

 

خدای من... ( تو رو خدا ) به داد من برس تا از دام های شیاطین لعنت شده ات در امان تو باشم

 

ای شاه من...معذرت تو از شاه بالاتری...پس با التماس تنها می نویسم :

(خدای من)..... تمام عبادت (من) این است که بی نام (تو) و رسولت از خانه اول (تو) بیرون نیایم- اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله

 

(من)را با فونت 10 می نویسم و تو را با فونتی که در صفحه وبلاگ جابشه..حیف اندازه ها محدوده.....چون تو بزرگی و ... من حقیر و کوچک..تو را به بزرگی تو نمی تونم دوست داشته باشم اما همان اندازه که حداکثر توانم هست دوست دارم خدا


نوشته شده در سه شنبه 90/4/14ساعت 1:27 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

برای برآورده شدن حاجات و ادای دین و رسیدن به مطالب ختم صلوات مجرب است که چهارنوع آن ذکر می شود .

نوع اول ؛ آن است که اگر کسی حاجتی داشته باشد به دل می گذارند یا به زبان می گوید: که چنان حاجتم تا فلان مدت برآورده شود، چهارده هزار صلوات بفرستیم و هر هزاری برای یکی از ائمه - علیه السلام - هدیه باشد و چنان چه حاجت برآورده شد وفا کند.
نوع دوم ؛ روزی هزاربار صلوات بفرستد و هر هزارتا را برای یکی از ائمه - علیه السلام - هدیه کند دربین یا در پایان حاجت روا شود.
نوع سوم ؛ روزی هزاربار صلوات بفرستد، تا دوماه پی در پی چون ماه تمام شود آن مطلب ان شاءالله برآورده شود.
نوع چهارم : برای قضای حاجت و ادای دین مجرب است ، از شب جمعه شروع کند تا دو هفته و در هر شب ، نصف شب بخواند.
شب اول غسل کند و سایر شب ها ضروری نیست . شب جمعه ؛ اللهم صل علی محمد و آل محمد، هزاربار.
شب شنبه ؛ اللهم صل علی امیرالمؤ منین .
شب یکشنبه ؛ اللهم صل علی فاطمه الزهراء.
شب دوشنبه ؛ اللهم صل علی الحسن .
شب سه شنبه ؛ اللهم صل علی الحسین .
شب چهارشنبه ؛ اللهم صل علی علی بن الحسین .
شب پنج شنبه ؛ اللهم صل علی محمد بن علی .
شب جمعه ؛ اللهم صل علی جعفر بن محمد.
شب شنبه ؛ اللهم صل علی موسی بن جعفر.
شب یکشنبه ؛ اللهم صل علی علی بن موسی .
شب دوشنبه ؛ اللهم صل علی محمد بن علی .
شب سه شنبه ؛ اللهم صل علی علی بن محمد.
شب چهارشنبه ؛ اللهم صل علی حسن بن علی .
شب پنج شنبه ؛ اللهم صل علی حجة بن الحسن .
شب جمعه سوم ؛ اللهم صل علی العباس الشهید.
ان شاءالله برآورده می شود و هرشب باید هزاربار این صلوات را بگوید.


نوشته شده در سه شنبه 90/4/14ساعت 1:24 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |


نوشته شده در سه شنبه 90/4/14ساعت 11:37 صبح توسط شاسخین نظرات ( ) |


نوشته شده در سه شنبه 90/4/14ساعت 11:8 صبح توسط شاسخین نظرات ( ) |

<      1   2   3      >

قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت