سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خوش آمدید

 

الآن که بهش فکر می کنم می بینم که اصلا باورم نمی شه.. مثل برق و باد گذشت....درست مثل یک چشم به هم زدن ! سرعت زندگی چرا این روزها بیشتر از گذشته شده ؟ گذشتن.... اون روزها گذشتن..ولی نمیدونم چطوری.. اون روز کنکور داشتم... مثلا برای رسیدن به آرزوهام....امـــــــــــا .... آرزو....سر جلسه که نشستم داشتم دعا می خوندم...

توی حوزه امتحانیم خیلی دوست داشتم یه چهره آشنا ببینم...اما خیلی شلوغ بود ... هیچ کسی رو ندیدم... روز قبلش یکی یه مداد بهم داد که روش نوشته شده بود : خدا با ماست...

گفت که فرهاد ما تلاشمونو کردیم...این لحظه آخر کاری از دست ما بر نمیآد.... جز اینکه همه چیز رو بسپریم دست خدا..

گفت رو این مداد نوشتم خدا با ماست یعنی حتی مدادمون رو هم دادیم دست خدا... چون فرق میکنه دست کی باشه... یه توپ بسکتبال تو دست من 19 دلار می ارزه ولی همون توپ تو دست مایکل جردن 33 میلیون دلار می ارزه...بستگی داره که تو دست کی باشه...یه عصا تو دست من سگا رو دور می کنه ولی تو دست حضرت موسی دریا رو می شکافه !

در نگرانی ها ، ترس ها ، امیدها و آرزوها بخدا توکل کن.

آرامش ... آرامش.... وقتی دستمون تو دست خداست آرامش داریم و بس ! یک ساعت آخر جلسه آرامش اول رو نداشتم .... امتحان که تموم شد گفتم مگه میشه یه سال تلاش بی نتیجه بمونه...نمیتونم بگم که آرامش داشتم...چون اصلا آروم نبودم.ولی فقط بخدا اعتماد کردم و نتیجه اش رو هم دیدم. اون سال توی کنکور........

 

قــــــــــــــــــبـــــــــــول شدم بــــا رتـــــــــــبـــــه2


نوشته شده در یکشنبه 90/8/22ساعت 2:15 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت