سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خوش آمدید


دیدمت که بر سر قبرم آمده بودی و فاتحه ای خواندی و سری به نشانه تاسف تکان دادی و رفتی...

رفتی و ندانستی که نمی دانی زنده کیست و مرده به که اطلاق می‌شود..

رفتی و نفهمیدی که قبر چیست و به چه کسی اسیر و مدفون می‌گویند.

کاش می توانستی ببینی که من آسوده و فارغ‌البال؟مختار و مجاز به انجام هر کاری هستم و

هرکجا که بخواهم در لحظه‌ای ؟ می‌روم....کاش می‌توانستی بدانی که این تو هستی که

قید و بندهای زندگی اسیرت کرده و تکرارهای این دنیا تو را در منجلاب مرگ ذهنی و فکری‌؟دفن و غرق کرده‌است...کاش می‌توانستی درک کنی که این من بودم که بخاطر هر لحظه مردنت؟

کوته‌فکریت؟ناآگاهیت و ساده‌انگاریت سر را به نشانه تاسف تکان می‌دادم و رفتنت را نگاه‌ می‌کردم ....کاش می‌ فهمیدی که در دنیای شما زندگان؟ مردگی؟ زندگی است....کاش می‌دانستی که به واقع؟ مردن همان‌زندگی است....

و کاش میدانستی تو اسیر و مدفونی در زندان جسم.........

این هم ادامه همون!



نوشته ای بر روی یک سنگ قبر................


   بر روی یک سنگ قبر نوشته شده بود:

          التماست نمیکنم!

             تنها مینویسم :بیا

                   بی گریه کنارم باش

                         مگر چه میشود.................



نوشته شده در سه شنبه 90/5/4ساعت 11:45 صبح توسط شاسخین نظرات ( ) |


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت