سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خوش آمدید

روزی مردی نزد پزشک روانشناس معروف شهر خود رفت. وقتی پزشک او را دید دلیل آمدنش را پرسید، مرد رو به پزشک کردو از غم های بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد.

مرد گفت: دلم از آدم ها گرفته از دروغگویی ها، از دورویی ها، از نامردی ها، از تنهایی، از خیلی ها از… مرد ادامه داد و گفت: از این زندگی خسته شده ام، از این دنیا بیزارم ولی نمی دانم چه باید کنم، نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم

پزشک به مرد گفت: من کسی را می شناسم که می تواند مشکل تورا حل نمایید. به فلان سیرک برو او دلقک معروف شهر است. کسی است که همه را شاد می کند، همه را می خنداند، مطمئنم اگر پیش او بروی مشکلت حل می شود. هیچ کسی با وجود او غمگین نخواهد بود

مرد از پزشک تشکر کرد و در حالی که از مطب پزشک خارج می شد رو به پزشک کردو گفت: مشکل اینجاست که آن دلقک خود منم


نوشته شده در سه شنبه 90/6/22ساعت 5:30 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

در یکی از شهرهای اروپایی پیرمردی زندگی می کرد که تنها بود. هیچکس نمی دانست که چرا او تنهاست و زن و فرزندی ندارد. او دارای صورتی زشت و کریه المنظر بود.

شاید به خاطر همین خصوصیت هیچکس به سراغش نمی آمد و از او وحشت داشتند ، کودکان از او دوری می جستند و مردم از او کناره گیری می کردند. قیافه ی زننده و زشت پیرمرد مانع از این بود که کسی او را دوست داشته باشد و بتواند ساعتی او را تحمل نماید. علاوه بر این ، زشتی صورت پیرمرد باعث تغییر اخلاق او نیز شده بود.او که همه را گریزان از خود می دید دچار نوعی ناراحتی روحی شد که می توان آن را به مالیخولیا تشبیه نمود همانطور که دیگران از او می گریختند او هم طاقت معاشرت با دیگران را نداشت و با آنها پرخاشگری می نمود و مردم را از خود دور می کرد.

سالها این وضع ادامه یافت تا اینکه یک روز همسایگان جدیدی در نزدیکی پیرمرد سکنی گزیدند آنها خانواده ی خوشبختی بودند که دختر جوان و زیبایی داشتند.یک روز دخترک که از ماجرای پیرمرد آگاهی نداشت از کنار خانه ی او گذشت اتفاقا همزمان با عبور او از کنار خانه ، پیرمرد هم بیرون آمد و دیدگان دخترک با وی برخورد نمود. اما ناگهان اتفاق تازه ای رخ داد پیرمرد با کمال تعجب مشاهده کرد که دخترک بر خلاف سایر مردم با دیدن صورت او احساس انزجار نکرد و به جای اینکه متنفر شده و از آنجا بگریزد به او لبخند زد.

لبخند زیبای دخترک همچون گلی بر روی زشت پیرمرد نشست.آن دو بدون اینکه کلمه ای با هم سخن بگویند به دنبال کار خویش رفتند.همین لبخند دخترک در روحیه ی پیرمرد تاثیر بسزایی داشت . او هر روز انتظار دیدن او و لبخند زیبایش را می کشید.دخترک هر بار که پیرمرد را می دید ، شدت علاقه ی وی را به خویش در می یافت و با حرکات کودکانه ی خود سعی در جلب محبت او داشت.

چند ماهی این ماجرا ادامه داشت تا اینکه دخترک دیگر پیرمرد را ندید. یک روز پستچی نامه ای به منزل آنها آورد و پدر دخترک نامه را دریافت کرد. وصیت نامه ی پیرمرد همسایه بود که همه ی ثروتش را به دختر او بخشیده بود.


نوشته شده در سه شنبه 90/6/22ساعت 5:28 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

مطالب عجیب و خواندنی !!
1-عمومی ترین نام در جهان محمد است.

2- اسم تمام قاره ها با همان حرفی که آغاز شده است پایان می یابد.

3- مقاوم ترین ماهیچه در بدن ، زبان است.

4- کلمه «ماشین تحریر» (TYPEWRITER) طولانی ترین کلمه ای است که می توان با استفاده از حروف تنها یک ردیف کیبورد ساخت.

5- چشمک زدن زنان ، تقریباً دوبرابر مردان است.

6- شما نمی توانید با حبس نفستان ، خودکشی کنید.

7- محال است که آرنج تان را بلیسید.

8- وقتی که عطسه میکنید مردم به شما «عافیت باش» می گویند ، چرا که وقتی عطسه می کنید قلب شما به اندازه یک میلیونیم ثانیه می ایستد.

9- خوک ها به لحاظ فیزیک بدنی ، قادر به دیدن آسمان نیستند.

10- وقتی که به شدت عطسه می کنید، ممکن است یک دنده شما بشکند و اگر عطسه خود را حبس کنید، ممکن است یک رگ خونی در سر و یا گردن شما پاره شود و بمیرید.

11- جلیقه ضد گلوله ، ضد آتش ، برف پاک کن های شیشه جلوی اتومبیل و چاپگرهای لیزری توسط زنان اختراع شدند.

12- تنها غذایی که فاسد نمی شود ، عسل است.

13- کروکودیل نمی تواند زبانش را به بیرون دراز کند.

14- حلزون می تواند سه سال بخوابد.

15- تمامی خرس های قطبی چپ دست هستند.

16- در سال 1987 خطوط هوایی «امریکن ایرلاینز» توانست با حذف یک دانه زیتون از هر سالاد سرو شده در پروازهای درجه یک خود، چهل هزار دلار صرفه جویی کند.

17- پروانه ها با پاهایشان می چشند.

18- فیل ها تنها جانورانی هستند که قادر به پریدن نیستند.

19- در 4000 سال قبل، هیچ حیوانی اهلی نبود.

20- بطور متوسط، مردم آنقدر از عنکبوتها می ترسند که نمی توانند آن ها را بکشند.

21- مورچه همیشه بر روی سمت راست بدن خود، سقوط می کند.

22- قلب انسان فشاری کافی ایجاد میکند تا به فاصله 30 فوتی (تقریباً 8 متر) خون را به خارج از بدن پمپاژ کند.

23- موشهای صحرایی چنان سریع تکثیر پیدا می کنند ، که در عرض هجده ماه دو موش صحرایی قادرند یک میلیون فرزند داشته باشند.

24- صندلی الکتریکی توسط یک دندانپزشک اختراع شد.

25- استفاده از هدفون در هر ساعت، باکتری های موجود در گوش شما را تا هفتصد برابر افزایش می دهد.

26- فندک قبل از کبریت اختراع شد.

27- نظیر اثرانگشت، اثر زبان هر شخص نیز متفاوت است.

28- یک انسان 8 ثانیه بعد از قطع گردن به هوش میماند.

29- عضله ای که به شما امکان چشمک زدن میدهد سریع ترین عضله بدن است شما به طور متوسط 15000 بار در روز چشمک میزنید.

30- قلب شما روزی 101000 بار می تپد.

31- ناخن های دست 4 برابر سریعتر از ناخن های پا رشد می کنند.

32- جویدن آدامس هنگام خوردن پیاز، مانع از اشک ریزی شما می شود!

33- هیچکس نمی داند چرا صدای اردک ها اکو نمی شود!

34- لئو ناردو داوینچی می توانسته با یک دستش بنویسد و با دست دیگرش نقاشی کند!

35- یک سوسک حمام می تواند 9 روز بدون سر زندگی کند تا اینکه از گرسنگی بمیرد.

36- وقتی شخصی در سریلانکا سرش را از طرفی به طرف دیگر تکان می دهد، یعنی «باشه».

37- یکی از شگفتی های ریاضی این است که وقتی عدد 111111111 را در خودش ضرب کنی، جواب خواهد شد؛ 12345678987654321

38- دکمه # (فون) که روی کیبرد می باشد، «اُکتُسرپ» خوانده می شود.

39- ناخن انگشت وسط زودتر از ناخن انگشت شصت، رشد می کند.

40- چشم های شترمرغ از مغزش بزرگتر است.

41- اگر به صورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فریاد بزنید، انرژی صوتی لازم برای گرم کردن یک فنجان قهوه را تولید کرده اید.

42- کشتی ملکه الیزابت دوم بابت هر گالون سوختی که می سوزاند فقط 1.5 متر حرکت می کند.

43- فقط یک نفر از یک میلیارد نفر بیش از 116 سال عمر می کند.

44- روز تولد شما حداقل با 9 میلیون نفر دیگر یکی است.

45- ستاره دریایی مغز ندارد.

46- هیچ کلمه ای در زبان انگلیسی با کلمه month هم قافیه نمی شود.

نوشته شده در سه شنبه 90/6/22ساعت 3:56 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

آقایون آمار بده آمار دادن و  اعلام کردن که بازی روز جمعه استقلال و تراکتور پرتماشاگرترین بازی لیگ شد اونم با 95 هـــــــــــــــــــزار تماشاگر....

                                                                         

حالا اینو بخون.........مدیر کل مجموعه آزادی اعلام کرد که با نصب صندلی های جدید در کل ، تمام ظرفیت ورزشگاه آزادی شده 87 هـــــــــزار نفر!!!! که از این تعداد ظرفیت در هر بازی بخشی اختصاص داده میشود به نیروی انتظامی بر،ای تامین امنیت .....حالا چطوری 95 هـــــــــزار نفر؟؟؟؟!!!!!!!


نوشته شده در یکشنبه 90/6/20ساعت 2:19 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

وزیر نیرو : افزایش نرخ آب 14% تا 20 %.

و اما تنها ساعتی بعد..............

وزیر اقتصاد : این اتفاق نخواهد افتاد!!!!                                             

وزیر نیرو : ما پول میخواهیم.

دکتر احمدی نژاد:موافقم،پرداخت شود

وزیر اقتصاد : این پول را قبلا پرداخت شده است!!!!!!(بیابید پرتغال فروش را)

دیگه قضاوت با شما......نظر یادتون نره.


نوشته شده در یکشنبه 90/6/20ساعت 2:7 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

عکس های رودخانه تعادل ، عجیب ترین رودخانه جهان

تا کنون راجع به رودخانه ای با سنگ های دارای تعادل چیزی شنیده اید؟

به گزارش ایران ناز مثل این است که این سنگها به همدیگر وصل هستند یا توسط یک ریسمان به هم متصل شده اند!در صورتی که هیچ اتصالی بین این سنگها وجود ندارد!
 
تصاویر زیر مربوط به این رودخانه است که به نام رودخانه هامبر  شناخته می شود. این رودخانه در کانادا جاریست.
 
عکس های رودخانه تعادل ، عجیب ترین رودخانه جهان ، www.irannaz.com
 
عکس های رودخانه تعادل ، عجیب ترین رودخانه جهان ، www.irannaz.com
 
عکس های رودخانه تعادل ، عجیب ترین رودخانه جهان ، www.irannaz.com
 
عکس های رودخانه تعادل ، عجیب ترین رودخانه جهان ، www.irannaz.com

نوشته شده در جمعه 90/6/18ساعت 10:58 صبح توسط شاسخین نظرات ( ) |

عکس های جنجالی و لو رفته از پارتی در شمال تهران
عکس های جنجالی و لو رفته از پارتی در شمال تهران
 این پارتی بمناسبت جشن تولد یکسالگی دختر یکی از برج سازان تهران برپا شده بود.
تصاویری که مشاهده می فرمایید از این مراسم لهو لعب گرفته شده است.

اکثر دختر و پسرهای حاضر در این پارتی در زمان دستگیری در حالت زننده ای در کنار هم خوابیده بودند
نوشته شده در جمعه 90/6/18ساعت 10:55 صبح توسط شاسخین نظرات ( ) |

سؤال‌های عجیب و تمام نشدنی پسرم آزارم می‌داد: «آخه بابا مگه طناب محکم به راحتی پاره می‌شه؟! یعنی هر بیگناهی نجات پیدا می‌کنه؟! یعنی فرشته‌ها به همه بیگناهان کمک می‌کنند. پس فرشته‌ها اجازه نمی‌دن آدم‌های بیگناه بمیرن؟ اصلاً چرا آدم‌ها را با طناب اعدام می‌کنن؟‌مگر اونها با طناب کسی را کشته‌اند؟ و...»
پسر دانش‌آموز یزدی برای دیدن فرشته نجاتش به تقلید از یک سریال تخیلی خود را به دار آویخت و جان سپرد.

به گزارش ایران، بازیگر مرد این سریال به خاطر مردانگی و رفاقت، قتل برادر دوستش را گردن گرفته و بیگناه تا پای چوبه دار رفته بود، لحظات دلهره‌آور اعدام «سیاوش» تمام ذهن و وجود پسرک پای صفحه جادویی تلویزیون را منجمد کرده بود.
 
 او به طناب?دار خیره شده و پلک هم نمی‌زد و تمام صحنه‌های سریال «سی‌امین روز» را مو به مو در ذهن لطیفش ضبط می‌کرد و ناگهان طناب?دار بی‌دلیل پاره شد و پسرک مثل میلیون‌ها بیننده مات و مبهوت دیگر حس کرد بار دیگر زندگی به جریان افتاده است.
 
اما ساعت‌ها پس از پایان سریال پسرک هنوز صحنه پاره شدن طناب دار را با هزار و یک پرسش در ذهنش مرور می‌کرد.
 
اواسط مرداد امدادگران اورژانس یزد از حلق?آویز شدن پسر 12 ساله‌ای به نام «سعید» در منطقه آزادشهر باخبر شدند. آنها بلافاصله خود را به محل حادثه رسانده و پس از انتقال پیکر نیمه‌جان پسر دانش‌آموز به بیمارستان موضوع را به مأموران پلیس اعلام کردند.
 
مأموران پس از حضور در بیمارستان به تحقیق از خانواده «سعید» پرداختند و در کمال ناباوری دریافتند پسرک به تقلید از بازیگر یک سریال ویژه ماه رمضان خود را با چادر مادر حلق‌ آویز کرده تا «فرشته» به کمکش بیاید و نجاتش دهد. پسرک می‌خواست به محض بازگشایی مدرسه این معجزه ماندگار تابستانی را بین زنگ‌های تفریح برای دوستانش تعریف کند اما افسوس که...
 
پدر «سعید» که کارگر یک شرکت است درباره مرگ غم‌انگیز پسرش گفت: شب قبل از حادثه و پس از افطار به همراه همسر و دو فرزندم «سعید» - 12 ساله – و «محدثه» - 10 ساله – پای تلویزیون به تماشای سریال‌های ویژه ماه رمضان نشسته بودیم.
 
سریال‌هایی که مثل چند سال اخیر شیطان یا فرشته موضوع اصلی‌شان بود. همان شب در شبکه دوم با صحنه به دار آویختن مرد بیگناهی روبه‌رو شدیم که هر بیننده‌ای را تحت تأثیر قرار می‌داد. اما در یک لحظه طناب دار پاره شد و مرد اعدامی نجات یافت.
 
محو تماشای فیلم بودیم که پسرم کنجکاوانه در مورد علت و چگونگی این اتفاق سؤال کرد. من که به هیچ عنوان تصور نمی‌کردم این صحنه فیلم چه سرنوشت شومی برای فرزندم و خانواده‌ام به دنبال دارد به آرامی جواب دادم: «ایمان به لطف خدا، پسرم! بیگناه بود و نجات پیدا کرد. از قدیم گفته‌اند آدم بیگناه تا پای دار می‌رود اما جان نمی‌دهد.»
 
پدر «سعید» در حالی که اشک می‌ریخت ادامه داد: سؤال‌های عجیب و تمام نشدنی پسرم آزارم می‌داد: «آخه بابا مگه طناب محکم به راحتی پاره می‌شه؟! یعنی هر بیگناهی نجات پیدا می‌کنه؟! یعنی فرشته‌ها به همه بیگناهان کمک می‌کنند. پس فرشته‌ها اجازه نمی‌دن آدم‌های بیگناه بمیرن؟ اصلاً چرا آدم‌ها را با طناب اعدام می‌کنن؟‌مگر اونها با طناب کسی را کشته‌اند؟ و...» بالاخره آن شب سکوت سنگین و مرموز شب با سؤال‌های بی‌جواب پسرم گره خورده بود و نمی‌دانستم جغد شوم مرگ بر دیوار خانه‌ام نشسته است. مادر «سعید» نیز به خبرنگار ما گفت: همزمان با اذان ظهر جمعه وضو گرفتم.
 
 «سعید» هم گوشه خانه آرام نشسته بود. برای نماز ظهر قامت بستم تا دلم آرام بگیرد. چون دلشوره عجیبی داشتم و خواب دیده بودم که کنار قبر پدرم گور کوچکی نیز کنده‌اند. نمازم که تمام شد از دختر کوچکم خواستم قرآن را برایم از طبقه پائین بیاورد. اما دقایقی بعد فریادهای محدثه آرامش خانه و کوچه را به هم ریخت.
 
 همان موقع من و همسرم هراسان خود را به پائین رساندیم و در کمال ناباوری با پیکر حلق‌ آویز پسرم از لوله گاز روبه‌رو شدیم. لب‌های «سعید» کبود شده و قلبش به کندی می‌زد. وقتی همسایه‌ها با صدای شیون و فریاد ما رسیدند سعی کردند با تنفس مصنوعی نجاتش دهند اما نفس‌های پسرم بریده بریده بود و نبضش هم ضعیف می‌زد.

مادر دلسوخته ادامه داد: «سعید طبق آموزه‌های تلویزیون، منتظر بریده شدن طناب دار بود و حالا ما چشم انتظار یک معجزه ... و پزشکان پس از معاینات لازم گفتند: مهره‌های ضعیف گردن پسرمان شکسته و نخاعش قطع شده است و... راستی ای کاش نویسنده و کارگردان این سریال تلویزیونی می‌دانستند که شب بعد هنگام پخش قسمت بعدی این سریال پسر کوچولوی ما در گورستان دفن شده بود.»
 
 پزشکی قانونی علت مرگ پسرمان را خفگی اعلام کرد. مأموران پلیس در تحقیقات از ما خواستند اگر از کسی شکایت داریم اعلام کنیم. اما با خود گفتیم چطور می‌شود از رسانه ملی که با پول بیت‌المال تأمین می‌شود گلایه کرد؟
 
پدر سعید هم با انتقاد از پخش برخی برنامه‌های بدون کارشناسی در تلویزیون گفت: متأسفانه این پایان راه نیست. چرا که نمی‌دانم اصرار تلویزیون برای پخش صحنه اعدام، اعتراف‌گیری از متهمان جرایم مختلف و نمایش صحنه‌های خشن و ماوراءالطبیعه به چه خاطر است؟ ما حتی روز بعد با برنامه خبری 20:30 هم تماس گرفتیم و موضوع مرگ پسرمان را اعلام کردیم.
 
اما متأسفانه سریال‌ها همچنان ادامه یافت تا اینکه به تازگی خبر مرگ دردناک «محمد مهدی» - 12 ساله – را نیز در روزنامه خواندیم که او هم متأسفانه به خاطر تماشای سریال دیگری به استقبال مرگ رفته بود. یک شهروند یزدی نیز در تماس تلفنی با گروه حوادث روزنامه گفت: دو سال پیش هم در منطقه خیرآباد یزد دو پسر بچه دبستانی به تقلید از برنامه کودک «فتیله» داخل صندوقچه رفتند که به علت قفل شدن در صندوق خفه شدند.
 
 تعداد دیگری از هموطنان نیز در تماس‌های تلفنی خواستار توجه و نظارت هر چه بیشتر مسئولان و دست‌اندرکاران صدا و سیما بر نحوه تولید و پخش سریال‌ها، فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی مختلف و افزایش سطح آگاهی عمومی جامعه شدند.

 


نوشته شده در جمعه 90/6/18ساعت 10:49 صبح توسط شاسخین نظرات ( ) |

  • از چارلی چاپلین می پرسند : خوشبختی چیه ؟ میگه خوشبختی فاصله این بدبختی تا بدبختی بعدیه.

    چارلی چاپلین

     

  • دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم …

  • انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد!

  • شاید بتوانی کسی را که خواب است بیدار کنی اما کسی که خود را به خواب زده هرگز!

  • هنر پیش از آنکه دو بال برای پرواز به آدم بدهد، اغلب دو پای او را نیز می شکند!

  • حتی تظاهر به شادی نیز برای دیگران شادی‌بخش است!

  • این یکی از تضادهای زندگی ماست که آدم همیشه کار اشتباه را در بهترین زمان ممکن انجام می دهد.

  • زندگی در کلوز آپ (نمای نزدیک) تراژدی و غم انگیز است و در لانگ شات (نمای دور) کمدی و خنده دار!

  • حتی بهترین فرزندان نیز دشمن جان پدر و مادرانند!

  • اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم ناراحت نشود و اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود.

  • انسانها بسیار می اندیشند و کمتر احساس می کنند. ما بیشتر از تکنولوژی، نیاز به انسانیت داریم، بیشتر از نبوغ و هوش، نیاز به رأفت و مهربانی داریم، چرا که بدون مهربانی و انسانیت زندگی پر از خشونت و از دست رفتنی هاست …


نوشته شده در دوشنبه 90/6/14ساعت 1:23 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

فقط سوپ کلم است که حال آدم را بیشتر از امتحان بهم میزند — آلبرت انیشتین

امتحان مسخره ترین کار دنیاست —- جرج برنارد شاو

امتحان بدون تقلب مثل کریسمس بدون درخت است —- کی اس الیت

امتحان بخشی از زندگی است ،نه زندگی امتحانست — پائولو کویئلو

امتحان در صورت عدم حذف پزشکی ،

اولین گام در جهت شروع چاپلوسی پیش استاد برای نمره ی ده گرفتن است —- کامی نیک صالحی

چی گفتید امتحان؟ اصلا معنی اس را نمی دانم —- جرج اورول

امتحان فقط یه بازیه … یه بازیه مسخره —- از دیالوگهای فیلم نیش

هر کس را میخواهی از خودت متنفر کنی ،امتحانش کن —- یک ضرب المثل برمه ای

توی مدرسه هر سوالی را که در امتحانهایم درست جواب میدادم ،

بعدا می فهمیدم که کاملا غلط بوده این اتفاق بعدها در زندگیم هم ادامه یافت .

هر وقت فکر کردم درست رفتار کرده ام ،دیدم یک جای کار اشتباه بود —– ارنست همینگوی


نوشته شده در دوشنبه 90/6/14ساعت 1:19 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت