نماد عشق یک قلب است. اما نماد عاشقی قلبی هست که تیر وسطش خورده. کمتر کسی شاید راز این قلب تیر خورده را بداند. لااقل من در اینترنت هر چه گشتم نه به فارسی و نه به انگلیسی در این زمینه چیزی ندیدم. کریم خان زند هر روز صبح علی الطلوع تا شامگاه برای دادخواهی ستمدیدگان، رفع ستم و احقاق حقوق مردم در ارک شاهی می نشست و به امور مردم رسیدگی می کرد. یک روز مردک حقه باز و چاپلوسی پیش آمد و همین که چشمش به کریم خان افتاد، شروع به های و های گریستن کرده و سیلاب اشک از دیدگان فرو ریخت، او طوری گریه می کرد که هق و هق هایش اجازه سخن گفتن به او نمی داد. شاه که خود را وکیل الرعایا می نامید؛ دستور داد او را به گوشه ای برده، آرام کنند زان پس به حضور برسد. مردک حقه باز را بردند و آرام کردند و در فرصت مناسب دیگری به حضور کریم خان آوردند. دلم بد جوری گرفته بود و بغض توی گلوم داشت خفه ام میکرد........
در نتیجه خودم مینویسمش تا هر کسی دنبال معنایش گشت، جوابش را اینجا پیدا کند.
خواب تو رو دیدم....جایی می بردی منو...... نمی دونم کجا بود ....... دستم توی دست مهربونت بود.....
اما وسط یه جاده تنها موندم....... خودمو تنها و در به در دیدم که دارم دنبال تو می گردم ..... صدات کردم جوابمو ندادی.......
کلافه و خسته یه گوشه نشستم....... احساس می کردم باهام هستی همون اطراف ولی خودت رو پنهان ....
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |