به نظر شما یک استاد کامپیوتر اسم بچه های دوقلوی خودش رو چی میتونه بزاره !!! ببینید ... * * * * * * * * * * * * * * * * * مردم چه خلاقند !!! شما باید به عکس نگاه کنید و تشخیص بدهید که کدام یک، زن میباشد!(خیلی ساده است) اگر فکر می کنید خیلی خیلی hot هستید پس ... - - - - - - - - - - - - - - - - - - - حالا خنک شدید !! با توجه به این که طبق گفته رییس جدید سازمان ملی جوانان، قرار است اخذ گواهینامه تخصصی ازدواج برای پسران اجباری شود و دخترها تنها اجازه بله گفتن به کسانی را داشته باشند که دوره سه ماهه مهارت های ازدواج را گذرانده باشد. روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو، یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. یک آهنگ می تواند لحظه ای جدید را بسازد
از این روی، یک عدد آزمون اختصاصی طراحی کرده ایم تا در پایان دوره ، جوانان را با آن محک بزنند و گواهینامه ازدواج را به کسانی بدهند که در پاسخگویی امتیاز خوبی کسب کرده باشند. تست ها در ادامه مطلب ....
* در جاده زندگی مشترک، هر یک از تابلوهای زیر به چه مفهومی اشاره دارند؟
الف. فرمان زندگی را از همان اول، خودت به دست بگیر
ب. اگر پرسپولیسی هستی آن گاه همسرت نباید استقلالی باشد
الف. انتخاب همسر از بین آدمهای برجسته
ب. شکم برجسته ممنوع!
الف. همیشه راه راست را برو
ب. به طرف منزل مادرزن
ازدواج:
الف. آغاز آزاد روابط
ب. پایان روابط آزاد
الف. لطفا موالیدتان را کنترل کنید!
ب. یکی کمه، دو تا غمه، سه تا که شد خاطرجَمعه!
الف. به سراغ شوهر که می روی تازیانه را فراموش نکن!
ب. کتک زدن ممنوع
الف. همسرت را نپیچان
ب. دم درآوردن ممنوع!
الف. ماه عسل به دریا نروید، غرق می شوید، حسرت به دل می مانید!
ب. زیرآبی رفتن ممنوع
الف. وفاداری در حد سگ
ب. اخلاق سگی ممنوع
الف. به پای هم پیر شوید
ب. پیرتان در می آید!
الف. ladies next
ب. محل وقوع عشق های خیابانی
الف. بعد دوسال راه میندازیم یه مخزن گنده جوجه کشی!
ب. دو فرزند کافی است!
الف. همدیگر را دور نزنید!
ب. دور همدیگر بگردید!
الف. هنگام دعوا از چکش استفاده نکنید
ب. زندگی شما به بن بست رسیده است
در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد: عالی بود پدر!
پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد: بله پدر!
و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آن ها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوسهای تزیینی داریم و آن ها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود، اما باغ آن ها بی انتهاست!
با شنیدن حرف های پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر بچه اضافه کرد: متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!
یک گل میتواند بهار را بیاورد
یک درخت می تواند آغاز یک جنگل باشد
یک پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد
یک لبخند میتواند سرآغاز یک دوستی باشد
یک دست دادن روح انسان را بزرگ میکند
یک ستاره میتواند کشتی را در دریا راهنمایی کند
یک سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص کند
یک پرتو کوچک آفتاب میتواند اتاقی را روشن کند
یک شمع میتواند تاریکی را از میان ببرد
یک خنده میتواند افسردگی را محو کند
یک امید روحیه را بالا می برد
یک دست دادن نگرانی شما را مشخص میکند
یک سخن میتواند دانش شما را افزایش دهد
یک قلب میتواند حقیقت را تشخیص دهد
یک زندگی میتواند متفاوت باشد
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |