سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خوش آمدید

به گزارش خبرنگار مویسقی برنا، «علیرضا قمیشی» پس از سال‌ها بالاخره سال قبل توانست نخستین آلبوم رسمی اش «اسیر» را در بازار موسیقی ایران منتشر کند و  بیلبوردهای تبلیغاتی این آلبوم که نام «قمیشی» را حتی بزرگتر و برجسته تر از نام آلبوم درج کرده بود، سبب شد استقبال خوبی از آلبوم این خواننده از سوی مخاطبان کنجکاو موسیقی به عمل آید و او شهرت و اعتبار خاصی را در بین اهالی موسیقی از آن خود کند.

این خواننده این روزها به شدت درگیر آلبوم جدید اش است ولی از بد روزگار نامی که برای آلبومش انتخاب کرده بود، زودتر از انتشارآلبومش، روی آلبوم یکی از خواننده های لس آنجلسی سر در آورد تا این خواننده مجبور شود باز هم مراحل مجوز نام جدید آلبوم‌اش را از سر بگیرد.

آلبوم قمیشی قرار بود «شناسنامه» نام بگیرد که دو برادر دوقلو و پرطرفدار لس آنجلسی زودتر از این خواننده آلبومشان را با این اسم راهی بازار کردند تا به نوعی «شناسنامه» پسر قمیشی باطل شود!

این آلبوم تقریبا تمام مراحل ساخت و تولید اش را سپری کرده و اوایل نیمه دوم سال وارد بازار موسیقی کشور خواهد شد.


نوشته شده در شنبه 90/6/5ساعت 2:7 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

به گزارش سرویس وبلاگ صراط نیوز عباس علوی در وبلاگ همسنگریها نوشت :

گشت ارشاد، امنیت اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر و ...

همه اینها در جایگاه خود کارهایی بجا، زیبا و پسندیده هستند اما به تنهایی نمی توانند موجبات رستاخیزی یک جامعه و دوری ملت را از نواهی به همراه داشته باشند.

تا زمانی که الگوی جوانان یک جامعه در قاب جادویی و یا حتی در مستطیل سبز در بیراهه تباهی گام بردارند نمی توان راه راست را با زور و تزویر به افراد جامعه فهماند.

تا زمانیکه در جمهوری اسلامی چنین جشن ها و فستیوال هایی برگزار شود نمی توان به بهبودی وضعیت حجاب در جامعه امیدوار بود.

زبانم تلخ است و باید مرا ببخشید!

اما به صراحت می گویم تا وقتی که مسئولان فرهنگی این مرز و بوم نخواهند از خواب غفلت بیدار شوند و در برابر وضعیت اسف بار و مستهجن بازیگران سینما ایستادگی کنند، گشت ارشاد و امنیت اجتماعی، آب در هاون کوبیدن است.

سینمای ما و بازیگران ما در سراشیبی بی بند و باری قرار گرفته اند و ایستادن در برابر آنان کار هر کسی نیست

 

گشت ارشاد کجا بود؟! + عکس

تا زمانی که الگوی جوان ما این آقای بازیگر باشد مطمئنا نمی توان به گشت ارشاد امید بست

 

گشت ارشاد کجا بود؟! + عکس

این بازیگران نه تنها هنرمند نیست بلکه فاتحه هنر را هم خوانده اند

و تا وقتی که چشم دختران جوان ما به چنین زنانی باشد مطمئنا نمی توان پیوند گسسته آنان را با حجاب برتر التیام بخشید

 

گشت ارشاد کجا بود؟! + عکس

 

گشت ارشاد کجا بود؟! + عکس

قابل توجه مسئولانی که دم از فرهنگ و دلسوزی برای این فرهنگ می زنند:

 

گشت ارشاد کجا بود؟! + عکس

شاد باشید که مورد تشویق و تایید این خانم بازیگر قرار گرفته اید!

 

گشت ارشاد کجا بود؟! + عکس

نه "الیاس" می تواند دست اندرکاران فرهنگی را از "اغما" خارج کند و نه گشت ارشاد

مطمئنا اگر گشت محترم ارشاد شب سه شنبه در حاشیه دوازدهمین جشن سینمایی و تلویزیونی دنیای تصویر در سالن همایشهای بین المللی برج میلاد حاضر می شد، می توانست تذکر بیشتری ارائه کند و تعهد بیشتری بگیرد تا اینکه در چهارراه ولیعصر(عج) سکنی گزیند.

 

گشت ارشاد کجا بود؟! + عکس

 

 


نوشته شده در شنبه 90/6/5ساعت 1:54 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

خدا مشتی خاک را بر گرفت. می خواست لیلی را بسازد،از عشق خود در آن دمید و لیلی پیش از آنکه با خبر شود عاشق شد.اکنون سالیانی است که لیلی عشق می ورزد،لیلی باید عاشق خدا باشد زیرا خداوند در آن دمیده است و هر که خدا در آن بدمد عاشق می شود.

لیلی نام تمام دختران ایران زمین است، و شاید نام دیگر انسان واقعی!!!!

لیلی زیر درخت انار نشست، درخت انار عاشق شد، گل داد،سرخ سرخ، گلها انار شدند،داغ داغ.هر اناری هزار دانه داشت.دانه ها عاشق بودند، بی تاب بودند،توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود، دانه ها بی تابی کردند. انار ناگهان ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را خورد، اینجا بود که مجنون به لیلی اش رسید.

در همین هنگام خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است، فقط کافیست انار دلت ترک بخورد.

خدا انگاه ادامه داد: لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من، ماجرایی که باید بسازیش.

شیطان که طاقت دیدن عاشق و معشوقی را نداشت گفت: لیلی شدن ، تنها یک اتفاق است، بنشین تا اتفاق بیفتد.

آنان که سخن شیطان را باور کردند، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد.

اما مجنون بلند شد، رفت تا لیلی اش را بسازد ...

خدا گفت: لیلی درد است، درد زادنی نو، تولدی به دست خویشتن است

شیطان گفت: آسودگی ست، خیالی ست خوش.

خدا گفت: لیلی، رفتن است. عبور است و رد شدن.

شیطان گفت: ماندن است و فرو در خویشتن رفتن.

خدا گفت: لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن.

شیطان گفت: لیلی خواستن است، گرفتن و تملک کردن

خدا گفت: لیلی سخت است، دیر است و دور از دسترس است

شیطان گفت: ساده است و همین جا دم دست است ...

و این چنین دنیا پر شد از لیلی هایی زود، لیلی های ساده ی اینجایی، لیلی هایی نزدیک لحظه ای.خدا گفت: لیلی زندگی است، زیستنی از نوعی دیگر چون سخن خدا بدینجا رسید ، لیلی جاودانی شد و شیطان دیگر نبود.

مجنون، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد. لیلی می دانست که مجنون نیامدنی است، اما ماند، چشم به راه و منتظر، هزار سال.

لیلی راه ها را آذین بست و دلش را چراغانی کرد، مجنون نیامد، مجنون نیامدنی است.

خدا پس از هزار سال لیلی را می نگریست، چراغانی دلش را، چشم به راهی اش را...

خدا به مجنون می گفت نرود و مجنون نیز به حرف خدا گوش می داد.

خدا ثانیه ها را می شمرد، صبوری لیلی را.

عشق درخت بود، ریشه می خواست، صبوری لیلی ریشه اش شد. خدا درخت ریشه دار را آب داد، درخت بزرگ شد، صدها شاخه، هزاران برگ، ستبر و تنومند.

سایه اش خنکی زمین شد، مردم خنکی اش را فهمیدند، مردم زیر سایه ی درخت لیلی بالیدند.

لیلی هنوز هم چشم به راه است چراکه درخت لیلی باز هم ریشه می کند.

خدا درخت ریشه دار را آب می دهد.

مجنون نمی آید، مجنون هرگز نمی آید. مجنون نیامدنی است، زیرا که درخت باز هم ریشه می خواهد.

لیلی قصه اش را دوباره خواند، برای هزارمین بار و مثل هربار لیلی قصه باز هم مرد. لیلی گریست و گفت: کاش این گونه نبود. خدا گفت : هیچ کس جز تو قصه ات را تغییر نخواهد داد ،لیلی! قصه ات را عوض کن.

لیلی اما می ترسید، لیلی به مردن عادت داشت، تاریخ هم به مردن لیلی خو گرفته بود.

خدا گفت: لیلی عشق می ورزد تا نمیرد، دنیا لیلی زنده می خواهد.

لیلی آه نیست، لیلی اشک نیست، لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست، لیلی زندگی است.

لیلی! زندگی کن !

اگر لیلی بمیرد، دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد؟ چه کسی گیسوان دختران عاشق را ببافد؟

چه کسی طعام نور را در سفره های خوشبختی بچیند؟

چه کسی غبار اندوه را از طاقچه های زندگی بروبد؟ چه کسی پیراهن عشق را بدوزد؟

لیلی! قصه ات را دوباره بنویس.

لیلی به قصه اش برگشت.

این بار نه به قصد مردن، بلکه به قصد زندگی.

و آن وقت به یاد آورد که تاریخ پر بوده از لیلی های ساده ی گمنام و ......


نوشته شده در شنبه 90/6/5ساعت 1:45 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

روزی یک کارمند پست وقتی به نامه های آدرس نامعلوم رسیدگی می کرد متوجه نامه جالبی شد. روی پاکت این نامه با خطی لرزان نوشته شده بود: «نامه ای برای خدا!» با خود فکر کرد: «بهتر است نامه را باز کنم و بخوانم.»
در نامه این طور نوشته شده بود: «خدای عزیز! بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق ناچیز بازنشستگی می گذرد. دیروز کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدیدند. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم. هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام، اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن...»
کارمند اداره پست که تحت تاثیر قرار گرفته بود نامه را به همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند...
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت تا این که نامه ای دیگر از آن پیرزن به اداره پست رسید. روی نامه نوشته شده بود: نامه ای به خدا!
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را بخوانند. مضمون نامه چنین بود: «خدای عزیزم. چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی... البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته اند ...!»


نوشته شده در شنبه 90/6/5ساعت 1:39 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

چرا میگن بچه ننه نمی گن بچه بابا ؟

مامان
- بعله ؟
- من می خوام به دنیا بیام ...
- باشه .
- مامان
- بعله ؟
- من شیر می خوام
- باشه
- مامان
- بعله ؟
- من جیش دارم
- خب
- مامان
- بعله ؟
- من سوپ خرچنگ می خوام
- چشم
- مامان
- بعله ؟
- من ازون لباس خلبانیا می خوام
- باشه
- مامان
- بعله؟
- من بوس می خوام
- قربونت بشم
- مامان
- جونم ؟
- من شوکولات آناناسی می خوام
- باشه
- مامان
- بعله ؟
- من دوست می خوام
- خب
- مامان
- بعله ؟
- من یه خط موبایل می خوام با گوشی سونی
- چشم
- مامان
- بعله ؟
- من یه مهمونی باحال می خوام
- باشه عزیزم
- مامان
- بعله ؟
- من زن می خوام
- باشه عزیز دلم
- مامان
- بعله ؟
- من دیگه زن نمی خوام
- ایوا ... باشه
- مامان
- .. بعله
- من کوفته تبریزی می خوام
- چشم
- مامان
- بعله ؟
- من بغل می خوام
- بیا عزیزم
- مامان
- بعله ؟
- مامان
- بعله
- مامان
- ... جونم ؟
- مامان حالت خوبه
- آره
- مامان ؟
- چی می خوای عزیزم
- تو رو می خوام .. خیلی
- ...


***

- بابا
- بعله ؟
- من می خوام به دنیا بیام
- به من چه بچه .. به مامانت بگو
- بابا
- هان؟
- من شیر می خوام
- لا اله الا الله
- بابا
- چته ؟
- من ازون ماشین کوکی های قرمز می خوام
- آروم بگیر بچه
- بابا
- اههههه
- من پول می خوام
- چی ؟؟؟؟ !!!
- بابا
- اوهوم ؟
- منو می بری پارک ؟
- من ماشینمو نمی برم تو پارک تو رو ببرم ؟
- بابا
- هان ؟
- من زن می خوام
- ای بچه پررو .. دهنت بو شیر می ده هنوز
- بابا
- ....
- من جیش دارم
- پوففف
- بابا
- درد
- من زن نمی خوام
- به درک
- بابا
- بلا
- تقصیر تو بود که من به دنیا اومدم یا مامان
- تقصیر عمه ات
- بابا
- زهرمار
- من یه اتاق شخصی می خوام
- بشین بچه
- بابا
- مرض
- منو دوس داری
- ها ؟
- بابا
- ...
- بابا
- خررر پفففف
- بابا
- خفه
- بابا
- دیگه چته ؟
- من مامانمو می خوام

از اول همینو بگو ... جونت در بیاد


نوشته شده در شنبه 90/6/5ساعت 1:29 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

امروز یه اتفاق جالب تو وبلاگم افتاد که تحت هیچ شرایطی واسه کسی نمیگم،ولی هرکس اونو پیدا کنه یه کارت هدیه پارسیان به ارزش 500000 ریال بعنوان جایزه تقدیمش میشه.نه سرکاریه و نه چیز دیگه...باور کنید جدی گفتم. تو وبلاگ رو خوب تماشا کنید و کنکاش کنید تا پیداش کنید...باور کنید خالی بندی  نیست.اگرم پیداش نکردین خواهشا درخواست نکنین که خودم بگم چون شرمندتون میشم....


نوشته شده در پنج شنبه 90/6/3ساعت 4:2 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

چرا گورخرها خط دارند ؟

چرا گورخرها خط دارند ؟

زمانی که پای مد در میان باشد، لباس هیچ حیوانی چون گوره خر منحصر به فرد نیست. راه‌های نقش بسته بر بدن هر گوره خر، مانند اثر انگشت، کاملا منحصر به همان گوره خر هستند و هیچ نمونه مشابهی ندارند. از آن جالب تر اینکه به طور کلی سه گونه گوره خر در تمام جهان وجود دارد که الگوی کلی خط های بدن هر یک از آنها با گونه دیگر متفاوت است.
اما چرا گورخر ها خط دارند؟ دانشمندان هنوز نتوانسته اند به این پرسش پاسخ دهند، اما برخی معتقدند خطوط موجود بر تن گورخرها به نوعی به استتار آنها در مقابل شکارچیان کمک می‌کند. وجود این خطوط موجب می‌شود حیوانات شکارچی نتوانند یک حیوان منفرد را از گله ای در حال حرکت متمایز کند.
همچنین این خطوط مانع از حمله حشراتی می‌شوند که حیوانات را تنها از راه دیدن سطوح وسیعی یک رنگ تشخیص می‌دهند. همچنین تفاوت‌های خطوط نقش بسته بر بدن هر گوره خر نسبت به گوره خرهای دیگر به آنها در شناسایی هم کمک می‌کند.
گوره خرها حیوانات اجتماعی هستند که در چمنزارها زندگی می‌کنند. آنها با یکدیگر به چرا می‌روند و حتی در تیمار کردن هم به یکدیگر کمک می‌کنند.
گونه بورچل گوره خرها، بیشترین جمعیت از این نوع جانور را به خود اختصاص داده است. این حیوانات در گروه‌های خانوادگی کوچکی متشکل از یک مرد، چندین زن و فرزندانشان زندگی می‌کنند. این خانواده‌ها می‌توانند با هم همراه شده و گله‌هایی بزرگ را تشکیل دهند. با این حال در گله‌های بزرگ نیز روابط خانوادگی گوره خرها حرف اول را می‌زند.
گوره خرها همواره باید نسبت به حمله شیرها هشیار باشند. در صورتی که یک گوره خر مورد حمله حیوانی وحشی قرار بگیرد دیگر اعضای خانواده او با حلقه زدن به دورش از وی دفاع می‌کنند تا شاید بتوانند شکارچی را از محل فراری دهند.


نوشته شده در پنج شنبه 90/6/3ساعت 3:37 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

نمی خواهـم بمیـرم...
 
 
نمی    خواهـم بمیـرم...

نمی خواهم بمیرم، با که باید گفت؟
کجا باید صدا سر داد؟
به زیر کدامین آسمان، روی کدامین کوه؟
که در ذرات هستی رَه بَرَد توفان این اندوه
که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد!
کجا باید صدا سر داد؟
فضا خاموش و درگاه قضا دور است
زمین کر، آسمان کور است
نمی خواهم بمیرم، با که باید گفت؟
اگر زشت و اگر زیبا
اگر دون و اگر والا
من این دنیای فانی را
هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم

به دوشم گرچه بار غم توانفرساست

وجودم گرچه گردآلود سختی هاست

نمی خواهم از این جا دست بردارم!

دلم با صد هزاران رشته، با این خلق

با این مهر، با این ماه

با این خاک با این آب ... پیوسته است

مراد از زنده ماندن، امتداد خورد و خوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست

جهان بیمار و رنجور است

دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست
اگر دردی ز جانش برندارم ناجوانمردی است

نمی خواهم بمیرم تا محبت را به انسانها بیاموزم
بمانم تا عدالت را برافرازم، بیفروزم
خرد را، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم
به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم
چه فردائی، چه دنیائی!
جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است ...
نمی خواهم بمیرم، ای خدا!
ای آسمان!
ای شب!
نمی خواهم
نمی خواهم
نمی خواهم
مگر زور است؟


نوشته شده در پنج شنبه 90/6/3ساعت 3:30 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

برخی افراد عاشق هیجانند ولی به نظر من هیجان نیست که ما را به وجد می آورد بلکه ترس است. کمی فکر کنید! تا به حال سقوط آزاد داشته اید؟ (مثل بانجی جامپینگ)، سوار قطار های وحشت شده اید؟ چه چیزی شما را عاشق این گونه هیجانات کرده؟ به نظر من فقط ترس.

www.iranfars.ir گروه ایران فارس

حالا یک رستوران می خواهد با همین واژه اصطلاحا بترکاند. طراحان این رستوران قصد داشتند مخوفترین رستوران و بلکه مکان دنیا را بسازند.

رستوران تی اسپوخوز که با هدف شبیه سازی جهنم در شهر Turnhout کشور بلژیک ساخته شد، یک اثر هنری و یکتا در نوع خود بود. معماران و طراحان سازه برای شبیه تر شدن این مکان به جهنم از هیچ راهکاری دریغ نکردند، آن ها افکت های ویژه ی صوتی را در سراسر مجموعه به کار بردند که با ترکیب شدن با افکت های تصویری حس واقعی بودن را صد در صد به مهمانان القا کنند.

میهمانان از همان درب ورودی با صدای جیر جیر درب احساس ناخوشایندی پیدا می کنند کمی که جلوتر می روند مه همراه با صدای موش ها، جغد ها و هر صدای دیگری که حس ترس را در شما ایجاد کند باعث می شود شما کاملا بترسید. این صدا ها با جلوه های خاص تصویری و نور پردازی مناسب نوید یک نهار یا شام فراموش نشدنی و صد البته وحشتناک را به شما می دهد. البته فکر می کنم بهتر است قبل از رفتن کمی غذا بخورید چون جام ها و کاسه های جمجمه ای که گاها با رنگ خون هم همراه هستند قطعا اشتهای شما را کور خواهد کرد، البته منوی حشرات رستوران قبلا اشتهای شما را کور کرده است!

این رستوران که در سال 1997 توسط کارل هندریکس و بیورن لییز تاسیس شد در سال 2008 تعطیل شد دلیل اصلی تعطیلی هیچ وقت دقیقا مشخص نشد برخی دلیل آن را اقدامات برخی شیطان پرستان در طبقه ی فوقانی می دانند برخی دیدن روح را دلیلی برای تعطیلی و عده ای دیگر تاسیس رستوران دیگری در شهر Zandhoven ! به هر حال این مکان حالا جنبه ی توریستی پیدا کرده و سالانه هزاران گردشگر را جذب خود می کند البته فقط برای عکاسی و نه سرو غذا.

www.iranfars.ir گروه ایران فارس

www.iranfars.ir گروه ایران فارس

www.iranfars.ir گروه ایران فارس

www.iranfars.ir گروه ایران فارس

www.iranfars.ir گروه ایران فارس

www.iranfars.ir گروه ایران فارس

www.iranfars.ir گروه ایران فارس


نوشته شده در پنج شنبه 90/6/3ساعت 3:16 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

 

اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10
اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
اگر دارای (اصل و نسب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =1000
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست
پس ان انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت


نوشته شده در پنج شنبه 90/6/3ساعت 3:2 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت